بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قرار بود این پست یه چیز دیگه باشه. یه حرفی که مدت هاست منتظر بودم پستای دنباله دار حال خوب تموم بشه تا برسم بهش. اما بازم نوبتش نشد. گرونیای اخیر و وضع اقتصادی، یه حرف و موضوع دیگه رو به ذهنم آورد. یه تجربه، یه تصمیم شخصی که فکر کردم شاید برای شما هم مفید باشه. ان شاالله که باشه.
دوسال پیش ما قرار بود خونه بخریم. با پول اون موقعمون میتونستیم یه خونه معمولی بخریم. اما فکر کردیم یه سال دیگه صبر کنیم پولمون بیشتر بشه، وام بگیریم و یه خونه خوب بخریم. اون موقع من مطمئن بودم سال بعدش تو یه خونه خوبم که مال خودمونه. روی کاغذ همه چی درست بود، اما وقتش که رسید، شد تابستون امسال و شروع گرونی ها و ما با دوبرابر پول قبلمون هم نمیتوستیم حتی یه خونه نسبتا خوب بخریم. فکر کردیم دست نگه داریم تا اوضاع آروم بشه، شاید همه چی معقول تر و منطقی تر شد. صبرکردیم و اوضاع جوری شد که الان فکر میکنم تا چندسال دیگه هم نتونیم خونه بخریم!
خونه ای که الان توش زندگی میکنیم، یه سری ایراد داره. درواقع از همون سال اولی که اومدیم این خونه، من امیدوار بودم سال بعد عوضش کنیم، سال بعدش مطمئن بودم سال دیگه من دیگه تو این خونه نیستم، سال بعدش . همون طور قیمت خونه ها رفت بالا اجاره ها هم گرون شد و تابستون ما خونه که نخریدیم هیچ، با قیمت های عجیب و غریب اون موقع دیدیم حتی منطقی نیست یه خونه بهتر اجاره کنیم! و موندیم تو همین خونه. تا کی؟ نمیدونم.
همون موقع، تو اوج اون شوک اقتصادی، وقتی آدمی که فکر میکرد این تابستون تو یه خونه خوب و بی ایراد که مال خودش هم هست داره زندگی میکنه و بعد میدید حتی خونه اجاره ایش رو نتونسته عوض کنه. همون موقع که بی هیچ کوتاهی و تقصیری، فقط به خاطر اوضاع اقتصادی کشور، انقدر از نظر مالی ضرر کرده بودیم که حس آدمی رو داشتیم که پولاشو زده، یا ورشکست شده .
همون موقع من یه فکری کردم. یه حرفی ته دلم با خدا زدم. گفتم خدایا، اوضاع اقتصادی کشور که دست من نیست و نبوده، کوتاهی و اشتباهی از طرف من نبوده که دارم این اندازه اثرش رو تو زندگیم می بینم. ولی بنا به جبر زمانه و محیط، اثر مستقیم و بزرگی تو زندگی من داشته . حالا تو یه لطفی به من بکن، به خاطر این سختی ای که متحمل شدم، تو همین خونه کوچیک پر ایراد، بهم آرامش و دل خوش و رضایت از زندگی بده.
و شد. انگار تا جمله م تموم شده بود خدا گفته بود باشه :)
تو چندماه اخیر من یکی از بهترین حال های زندگیم رو تجربه کردم. راضی ترین حالم رو. به نحو عجیبی یهو نگاهم از نیمه خالی لیوان، چرخیده بود به سمت نیمه پرش. به جای ایرادای خونه، محاسنش رو میدیدم. یه وقتی هم که ایرادا اذیتم میکرد، به خوم میگفتم این به اون در.
سعی کردم تو همین خونه کوچیک یه بهشت کوچیک خوشبخت بسازم و شد. گل و گلدون بیشتر خریدم، خونه رو دوست داشتنی تر کردم. روی مرتب بودنش دقت کردم و همین باعث شد کوچیکی دیگه خیلی به چشم نیاد و اذیت کننده نباشه. یه برنامه های ساده دورهمی ریختم مثل چای عصرانه دورهم، یا میوه خوردن . یه جوری شد که حتی وقتی سه نفری نشستیم و داریم شام املت میخوریم ته دلم میگم الحمدالله الحمدالله چقدر ما خوشبختیم، چقدر این حال، این تصویر رو دوست دارم .
اثر این حال خوب و این رضایت من، به شکل محسوسی تو نگاه و حالات همسرم هم نمود پیدا کرد. من دیگه غر نمیزنم، اونم که از یه چیزی شکایت میکنه سعی میکنم نگاهش رو متعادل تر کنم. تو همین ماه ها که بعد چندسال بالاخره من با خونه م دوست شدم و پذیرفتمش، اتفاقا غرغر اطرافیان به خونه مون خیلی زیاد شده. مامانم، بابام، حتی مادرشوهر و پدرشوهرم . و حرفاشون اثری رو من نمیگذاره. میتونم رد شم ازش. حتی یبار بابام تو یه صحبت پدردختری و صمیمی وسط حرفاش گفت : « آخه شان تو این خونه ست؟» من لبخند زدم و چیزی نگفتم. ولی حرفش مثل یه نسیم آروم ازم گذشت. به هم نریختم. فکرمو مشغول نکرد. ذره ای تو نگاهم به همسرم و زندگیم اثر نگذاشت. من راضی بودم و مطمئن. و هزارتا جواب برای بابام داشتم که اونجا جای گفتنش نبود ولی حق بود.
بعید میدونم اوضاع اقتصادی این روزا کسی رو اذیت نکرده باشه، فکرشو مشغول نکرده باشه. حتی اگه ما خانوما خیلی درگیرش نشیم، مردا رو واقعا به هم میریزه. کلافه و عصبی میکنه.
امروز تو پیج اینستاگرام ای ریحانه، یه جمله دیدم «گرمای خانه در دست شماست» و ایده این پست زده شد. فکر کردم بیام از تجربه خودم بنویسم و بگم حال خوب هیچ ربطی به محیط بیرونی آدم نداره. بگم حال خوب مرد و بچه ها، یه قسمت عمده ش دست زن و مادره. زنی که راضی باشه، زنی که آرامش بخش باشه، زنی که فلسفه زندگیش درست باشه. با کمک این زن و کنار این زنه که مرد میتونه سختیای دنیای بیرون رو تحمل کنه. کم نیاره و نبره. ما رئیس جمهور و وزیراقتصاد و نماینده مجلس نیستیم. ولی در حد خودمون میتونیم یه کاری واسه کشورمون بکنیم. اون کار به ظاهر کوچیک ولی مهم اینه که خودمون و اطرافیانمون رو خوشحال نگه داریم.
یادمه یه حدیثی خونده بودم که مضمونش این بود: یکبار یکی از صحابه پیش رسول خدا(ص) میره و میگه من زنی دارم که وقتی ناراحت و غصه دار میبینتم ازم میپرسه، غصه ت به خاطر دنیاست یا آخرت. اگر به خاطر دنیاست که میگذره و بهش اهمیت نده و اگر به خاطر آخرته خدا غصه ت رو زیاد کنه . و بعد پیامبر(ص) میفرمایند خدا روی زمین کارگزارانی داره و این زن یکی از اون هاست و کلی ازش تعریف میکنن. (نتونستم اصلش رو پیدا کنم. اگر شما میدونید ممنون میشم برام بنویسید.)
این روزها فکر میکنم این حدیث خیلی درباره ما مصداق پیدا میکنه. تو برخورد با همسرمون کدوم روش رو پیش میگیریم؟ ما هم غر میزنیم و شکایت میکنیم یا ما راضی هستیم و اونم آروم میکنیم.
البته باید حواسمون باشه همدلی رو فراموش نکنیم. به یه آدم خسته و ناراحت و شاکی، اگه بگی مهم نیست، چیزی نشده که، تو بیخود بزرگش میکنی!، نعمتاتو ببین . شاید اونو بیشتر عصبانی کنه حتی. چون درک نمیشه. چون فکر میکنه این زن تو فضا زندگی میکنه، چون عادی ترین چیزها رو هم نمیفهمه و چون مسئولیت نداره فقط شعار میده .
اتفاقا اینجا قبل هرچیز باید همدردی باشه، راست میگی، واقعا . چقدر سخت. چه اذیت داری میشه این روزا . ولی کنارش آدم یه اشاره بکنه به زندگی اونایی که پایین ترن. یه چیزایی رو به یاد شوهرش بیاره که «الحمدلله» داشته باشه. خیلی ظریف. خیلی کوتاه و در لفافه.
من یه وقتایی خود چند سال پیشمون رو به یاد همسرم میارم. وسط اتفاقای مختلف، مثلا یه عکس بهونه میشه برای گفتن اینکه، چقدر الان وضعمون با اون موقع فرق کرده. الحمدلله. چه زندگیمون آسون شده.
یا وقتی بحث مسائل اقتصادی میشه میگم خداروشکر که گرونی ها اثرش فقط رو مقداد رفاهمون بوده، چقدر هستن آدمایی که گرونی رو اصل زندیگشون اثر گذاشته، به نون شب و خرجای اولیه شون محتاج شدن .
خودم رو هم همین جوری آروم و راضی میکنم. با همون اصل کاربردی معروف « به زندگی پایین تر از خودتون نگاه کنید.» ، با یادآوری اینکه « مهم حال خوب و دل خوشه»، با مطمئن بودن از اینکه «هرکسی به هرحال یه سختی و مشکل و غصه ای تو زندگیش داره فقط نوعشون فرق میکنه» اینا منو راضی میکنه. خوشحال میکنه. و انعکاس این رضایت رو تو خانواده م میبینم.
و از اون طرف فکر میکنم تو این موضوع هم خوبه اگه نیمه پر لیوان رو ببینیم. اینکه چقدر اسراف کم شده تو زندگی هامون، چقدر اقبال به تولید داخلی زیاد شده، حتی فکر میکنم شاید بد نباشه اگه این گرون شدن گوشت باعث بشه دست از این اعتیاد به گوشت برداریم و یکم سالم تر غذا بخوریم.
البته که من خیلی عصبانی ام از همه مسببین این اوضاع ولی چه کاری از دستم برمیاد جز اینکه تو این اوضاع آشفته، حداقل حال خودم و اطرافیانم رو خوب نگه دارم.
خیلی خوشحال میشم اگه شما هم از تجربه هاتون بنویسید. از برخورد و نگاهتون تو این موضوع. از تجربه هاتون و ایده هایی که برای خوب نگه داشتن حال خانواده تون میزنین. از ایده هایی که برای کم کردن و کنترل مخارج ریختین .
درباره این سایت